در زیر یکی ابر سیه شهر نهانست
البرز فروخفته به زیر خفقانست
این ابر سیهفام که پوشیده فضا را
از بازدم سمّی ضحّاک زمانست
دم را نتوان برد فرو ، زهر غباریست
اندوه نفس در نگه رهگذرانست
هر طفل درین شهر تَبَه زاد ز مادر
این جایگه حکمت و بیداری طوس است
این جایگه حکمت و بیداری طوس است
یا مسلخ اندیشه و دیدار و بیانست
در ماتم فرزند دوصد مادر گریان
رقصان به سرِ دار بسی مرد جوانست
زان نهرِ پر از آب نماندست نشانی
خون دل این قوم به هر جوی روانست
این بار چه باریست که بر گرده جانست
این باز چه شورست که در خلق جهانست
کامران تندر